در پست قبلی یکی از وبلاگ نویس ها یک شعر گذاشته بودند که مناسب دیدم اینجا بگذارم
کسی آرام می آید،نگاهش خیس عرفان است
قدمهایش پر از معنا، دلش از جنس باران است
کسی فانوس بر دستش، بسان نور می آید
امید قلب ما روزی ز راه دور می آید
منتظر مطالب شما هستم
از امروز بشمارید
ببینید چند روز دیگر موعود روزگاران خواهد آمد
ببینید هر روز چه مطلب تازه ای در اینجا نوشته می شود
ببینید چقدر دوست دارید حتی یک جمله برای او به یادگار بگذارید
و ببینید اگر با تمسک به او زندگی کنید طعم لحظه هایتان چگونه است
منتظر هستم
هر روز که به اینجا بیایید یک روز را از دست داده اید بشتابید
کد روزشمار را می تونید از اینجا دانلود کنید
امسال هم به بهانهای زودتر از همیشه قلم را به دست گرفتم تا بنویسم از اقدامی زیبا گزارش گونه ای بنویسم
و آنها که هنوز در گوشهای از ذهنشان شمیم عطر یاس هست،جانی تازه گرفته و برای اعتلای نام او قدمی بردارند
ادامه مطلب ...
نوشتم ای کاش
باز خط زدم
امّا دلم نیومد روی کلمه ی کاش خط بکشم
نتونستم خودم رو قانع کنم
چون هنوز خیلی آرزوها بود
که می خواستم به واقعیت برسه
این بار نیرویی از درون گفت : بنویس
کاش تو می آمدی !
کاش هوای گرم اطراف
وجود نازنینت
لحظه ای وزیدن می گرفت ،
و بر قلب سرد و بی روح من می دمید
تا هوایی کوی توی گردم .
کاش نوای دلنشین
قرآن تو
به گوش های من می رسید ،
دیگر من را چه رغبت به شنیدن صدای بیگانه،
همیشه بیم آن داشتم
که نتوانم صدای باران را بشنوم
کاش از آسمان باران می آمد
و من در باران پیراهنم را می شستم ،
خوب که تمیز می شد
آن را بر طناب آویزان می کردم ،
تا نسیم کویت بر آن بوزد ،
زمانی که در تن من جا گرفت ،
مرا از غیر تو جدا سازد
ولی آمدنت با وصف تو را شنیدن بسی متفاوت است
و به همین خاطر نوشتم :
کاش تو می آمدی !
و آن قدر آرزوها را برآورده می کردی،
که دیگر نه تنها یأس و شکستی نبود بلکه
امید هم دنبال آرزویی می گشت
که برآورده اش نکرده باشی
کاش تو می آمدی !
و ای کاش ها دیگر معنایی نداشت ،
چرا که تو بهشت زمین
را برای ما به ارمغان آورده بودی
این بار صفحه آخر دفترم نوشتم
منتظر خط زدن همه ای کاش ها می مانم
خدایا برگزیده درگاهت ،
حجة ابن الحسن المهدی
را زودتر برسان.
آمین
دیشب آسمان را که دیدم ، هلال ماه به نیمه نزدیک شده بود ،
امشب ، زمین عهد کرده بود هر چه از فرزندان آدم را که پای بر این عرصه ی خاکی می گذارند ،
همه آسمانی باشند ، گویا زمین و آسمان در شب ولادت تو از همه انسانها خوشحال تر هستند
*** به صندوقچه ی دل نگاهی انداختم به او گفتم : تو نمی خواهی در شادی آسمان و زمین سهیم باشی ،
لبخندی زد و گفت : می خواهم تپش های قلبم را آن قدر کوچک کنم که از جدار ثانیه ها بگذرد
و هر چه بیشتر به یاد او بتپد ، می خواستم به دیدنش بیایم در گوشه ای از آسمان ، امّا فرشته ها گفتند :او در زمین جا دارد ، جایی شاید همین نزدیکی ها ،
اگر نصیبم نشود دیدارش اندوهی نیست چه باک ، چرا که دلی دارم سرشار از محبتش ، و محبتش بهشت من است ،
شنیده ام سالهاست که ما او را از زندگی های یخی خود بیرون کرده ایم
و در جستجوی آتش هستیم ، حال آن که اگر از همان اول گرمای آفتاب حضورش را می یافتیم ، این چنین سر گشته و سر گردان نبودیم امشب که شب میلاد اوست چشمانم را تا به صبح باز می گذارم و از آسمان و زمین می خواهم آنها هم ظهورش را از خدا بخواهند ، در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است ، به امید آنکه شاید تو به چشم من در آیی به امید روزی که جهان را جرعه نوش طعم زیبای مهربانی هایت کنی و صحیفه ی عدل و دادگری را بازخوانی کنی |
مولای من محبت تو کیمیاست
امروز 5/7/1385
درست یک سال می گذرد از نوشتن متن آرزوی پرواز
یادش بخیر
آن زمان که ندانسته هایی در ذهنم بود ...
و اکنون در این اندیشه ام که از شما ای امام زمان (علیه السلام)
بخاطر اینکه هنوز یادتون در دلم پر فروغ هست
- هر کسی برای خودش یک بهشت داره این هم
بهشت ما ( منظورم یاد شماست ) -
معلوم نیست تا کی ،
یاد همچون شمایی در ذهنم باشه ،
خدا کنه خدا این کیمیا رو هیچ وقت از من نگیره
الهی آمین
آخرش هر کسی به پیروی و ارشاد فردی دل خوش کرده
نمی خواهم بگویم این افراد کافرند یا آدم نباید معلم و راهنما داشته باشه
می خواهم بگم آدم نباید هر کسی رو راهنمای خودش قرار بده
اتفاقا اینها مسلمان هستند و افراد محترمی هستند
لیکن بعضی وقتها ما آدمها این افراد را آن قدر بزرگ می کنیم
که از یاد ولیّ خدا و حجّت عصر غافل می شویم یا اون فرد رو از
امام زمان و اهل بیت بزرگتر می دونیم (مطمئنم خیلی از شماها که
این متن رو می خونید از اون افرادی هستید که خیلی یکّه می خورید
امّا باید حقیقت گفته بشه بسط و تفصیلش خیلی طولانیه و الحمد لله
کسی هم حوصله نداره بیشتر از این بخونه )
تازه اگر حقیقتی درباره آن کس که به اندیشه خود بزرگش کرده ایم بفهمیم
(کلام ناروایی یا فعل نا مناسبی)
به نحوی آن را تأویل (توجیه ) می کنیم تا بزرگی آن فرد در ذهن ما حفظ شود
در صورتی که باید به دو یادگار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) چنگ بزنیم
قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)
این گونه است که بسیاری از افرادی که قدم در این راه می گذارند از یاد ولی خدا
فراموش می کنند مگر آنها که استادشان هم ، ایشان را به محبت اهل بیت
و بیزاری از دشمنان ایشان راهنمایی کند .
این مهمترین نکته در این راه است که بسیاری از بزرگان ، خود را بر حذر می داشتند
که نام آنها و یا حتی القابی که برای آنها استفاده می شود
هم تراز نام اهل بیت باشد یا مردم نام و القاب آنها را با تفصیل بیشتری از نام
معصومین به زبان بیاورند ، می توان از مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی ( معلم اخلاق )
نام برد . [خدا رحمتش کند {در کتابی که ایشان به نام "عارف و صوفی چه می گوید"
نوشته اند نام مولف در آن جا جواد تهرانی قید گردیده است } [
حال عده ای دیگر دانسته یا ندانسته خود را مطرح کرده اند
و یا دیگران آنها را عَلَم کرده اند
(هدفم انتقاد از فردی نیست فقط باید اینها را هم بگویم )
و با طرح پاره ای از آیات و روایات و بی اطلاعی از خیلی مسائل خود را
به ماشینی از سوالات تبدیل کرده اند
}نقل است که می گویند فردی از مکانی می گذشت ، از مردی که آنجا نشسته بود
شنید می گوید لا اله (معبودی نیست) و از آنجا گذشت و با خود گفت چه آدم کافری!
در حالی که آن مرد داشت می گفت : لا اله الا الله این افراد هم معمولاً این گونه ،
سوال مطرح می کنند ،
امیر المومنین در پاسخ خوارج که می گفتند لا حکم الا لله فرمودند کلمه حقی که این
افراد معنای باطل و اشتباه آن را برگزیده اند (کلمة حق یراد بها الباطل) }
و به جای آنکه از اهل آن، این سوالات را بپرسند
می گویند ما سوالی داریم یک نفر نیست پاسخ ما را بدهد
البته این مسئله هنوز هم جای بحث دارد که باشد برای یک وقت دیگر
خوب اگر شرح حال کسانی که در عصر حاضر حقیقت را در هر جای عالم یافته اند
به پاسخ بسیاری از سوالات خود می رسیم ( می توانید با این کلمات ره یافتگان
{المستبصرین} جستجو کنید مخصوصاً از سایت http://www.shiasearch.com )،
از طرف دیگر افرادی به نام عارف آمده اند و از تاویلات و توجیهات خود به نام عرفان
نام می برند ( الحمد لله همه جوره اش هست اوشو ، یوگا ...)
و این مردم هم هیچ کس از خودشان نمی پرسد از کجا معلوم درست می گوید ؟
می گویند از خطورات ذهنی من خبر داد
این که نشد دلیل ،
مگر نمی دانید که شیطان به پیروان خودش الهام می کند (ان الشیطان لیوحون الی
اولیائهم آیه ای از قرآن )
یا می گویند : این کار رو کردیم کارمون درست شد
این هم نشد دلیل ،خیلی از این کارها رو اگر بی دین ها هم بکنند
کارشون درست میشه
این ها نمی تونه حقیقت رو اثبات کنه :
اون فردی که مدعی هست باید به سوی خدا دعوت کنه
نه بسوی خودش با گفتار وعملش
خلاصه بدونید که مهار نفس و دلتون را به چه کسی می دهید ؟
و اگر شک دارید از خدا راه حقیقت را بخواهید
و از ملامت ،ملامت کنندگان نترسید
چون روزی مادی را خدا تقسیم کرده ولی علم و آگاهی موهبتی است که باید
از خدا خواست تا خدا روزی آدم بکند
(در این باره امام علی علیه السلام بیاناتی به کمیل دارند که بسیار عالی است حتماً
بخونید در نهج البلاغه درباره علم و مال یا کمیل العلم خیر من المال ، العم یحرسک و
انت تحرس المال )
ما که گفتیم شکسته و بسته و ناقص
باز هم اگر سوال داشتین اگه بلد بودم جواب می دهم اگر بلد نبودم می روم
می پرسم جوابش رو میگم
خدا در قرآن فرموده به طعامت بنگر (انظر الی طعامک )
حالا به مغزت می خواهی غذا بدهی به غذایش فکر کن
و این رو در خاطرت داشته باش که
اگر به کسی خواسته باشند زهر بدهند ، زهر را مخفی می کنند
اگر نه،هر کسی می دونه که زهر کشنده است و نمی خوره
خدایا ما را از حیرت و سر درگمی در امر دینمان حفظ بفرما
سکوت یعنی
هوا از حنجره تو به راهی غیر از دهانت ختم می شود .
سکوت یعنی
کلمات ذهن تو اجازه ندارند به ارتعاش ثارهای صوتی کمک کنند.
سکوت یعنی
خنده نه بدلیل شادی
سکوت یعنی
گریه نه بدلیل غم و اندوه
سکوت یعنی
بهترین همدم تنهایی
سکوت یعنی
چراغ قرمز تردّد کلمات
سکوت یعنی
حرف بی حرفی
سکوت یعنی
گوش شنوایی پیدا نکردی
سکوت یعنی
سکوت یعنی
سکوت یعنی
سکوت یعنی
و این چنین بود که فصل جدیدی در زندگی من رقم خورد
سکوت ، سکوت ، سکوت ...
این را گفتم ، تا بدانی
سکوت می تواند نشانه فهمیدن باشد و من فهمیدم که نفهمیدم
و سکوت تا آن زمانی که بیایی و سکوت را بشکنی
و بگویی حقایق عالم هستی را
پس سکوت ، تا آن هنگام که ترنّم آمدنت را بشنوم .