ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دیشب آسمان را که دیدم ، هلال ماه به نیمه نزدیک شده بود ،
امشب ، زمین عهد کرده بود هر چه از فرزندان آدم را که پای بر این عرصه ی خاکی می گذارند ،
همه آسمانی باشند ، گویا زمین و آسمان در شب ولادت تو از همه انسانها خوشحال تر هستند
*** به صندوقچه ی دل نگاهی انداختم به او گفتم : تو نمی خواهی در شادی آسمان و زمین سهیم باشی ،
لبخندی زد و گفت : می خواهم تپش های قلبم را آن قدر کوچک کنم که از جدار ثانیه ها بگذرد
و هر چه بیشتر به یاد او بتپد ، می خواستم به دیدنش بیایم در گوشه ای از آسمان ، امّا فرشته ها گفتند :او در زمین جا دارد ، جایی شاید همین نزدیکی ها ،
اگر نصیبم نشود دیدارش اندوهی نیست چه باک ، چرا که دلی دارم سرشار از محبتش ، و محبتش بهشت من است ،
شنیده ام سالهاست که ما او را از زندگی های یخی خود بیرون کرده ایم
و در جستجوی آتش هستیم ، حال آن که اگر از همان اول گرمای آفتاب حضورش را می یافتیم ، این چنین سر گشته و سر گردان نبودیم امشب که شب میلاد اوست چشمانم را تا به صبح باز می گذارم و از آسمان و زمین می خواهم آنها هم ظهورش را از خدا بخواهند ، در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است ، به امید آنکه شاید تو به چشم من در آیی به امید روزی که جهان را جرعه نوش طعم زیبای مهربانی هایت کنی و صحیفه ی عدل و دادگری را بازخوانی کنی |